توی یک غروب پاییز میون نم نم بارون این دل وا مونده ی من باز زده از سینه بیرون دل من پر می زنه باز برسه تا در خونت ولی تو سرت شلوغه بازم این شده بهونت تو دیگه منو نمی خوای اینو از چشات می خونم